مرسانامرسانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

تنها بهانه زنده بودن ما مرسانا

بدون عنوان

دخترکم   این متن زیبا رو بابایی برات توی نظرات گذاشته بود که من خیلی خوشم اومد و اینجا میذارمش   دخترم با تو سخن می گویم  گوش  کن ،با تو سخن می گویم : زندگی در نگهم گلزاریست  وتو با قامت چون نیلوفر شاخه پر گل این گلزاری من در اندام تو یک خرمن گل میبینم  گل گیسو -گل لبها -گل لبخند شباب  من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم  گل تقوا گل عفت  گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ  گل دنیای سپید ..   مرسیییییییییییییییی بابایی  مهربووووووووون   ...
13 شهريور 1392

بدون عنوان

خدا  رو شکر این روزها  انقدر شیرین و تکرارنشدنیست که هر چه از این روزها بنویسم  کم نوشته ام    دلم می خواهد این روزها زمان به کندی بگذرد تا از بودن با تو بیشتر لذت ببرم    آخر نمیدانید  مادری کردن و پدری کردن در کنار دخترک  بانمک چشم و ابرو مشکی ما چه لذت بخش است    دلم می خواهد از روزی بگویم که برای اطمینان از سلامتی تو به سونو رفته بودیم و دکتر گفت در این هفته جنسیت جنینت قابل تشخیص است     تا آن لحظه اینهمه اضطراب را در هیچ برهه از زندگی ام یک جا  تجربه نکرده بودم  و لحظات برایم به کندی سپری میشد   کسانی که با من آشنا بودن میدانستند که بعد ...
12 شهريور 1392

بدون عنوان

عزیز دلم این پنج شنبه و جمعه مهمون داشتیم  دایی آرمان  و زن دایی و داداش رادین  ظهر بهت گفتم  داداش می خواد عصر بیاد --از اون به بعد می گفتی  داداش نییییییییست  داداش نییییییییست  بهت گفتم دختر گلم  داداش عصر میاد زنگ میزنه ما هم میریم در رو باز می کنیم  تا اینو بهت گفتم  میرفتی سمت در و در رو باز می کردی  می گفتی داداش نییییییییییست اصلا باورم نمیشه هزار ماشالا اینقد بزرگ شدی که  کاملا متوجه حرفام میشی  هزار ماشالااااااااااااااااااا  عزیز دل مادر  داداش هم اومد و حساااااااااابی سرگرم بودید و با هم بازی کردید    دخترکم  و رادینم ...
4 شهريور 1392
1